1. ‏در کسری از ثانیه ظرف شیر از بالاترین طبقه یخچال افتاد، شکست و تمام آشپزخانه را به کثافت کشید. وسط تمام کثافت ها همانطور با لباس های مشکی ام نشستم و گریه کردم. نمیدانم برای فقدان شیر بود یا آن زخم نیمه عمیق و تازه ای که روی دستم ایجاد شده بود و خونی که بین سپیدی شیر جاری بود. چرا مرگ به همین سادگی نباشد اصلا ؟ غمش که قلب را جریحه دار میکند و وجودش گلوی آدم را می‌فشارد. و حالا من؟ چند ساعتیست که توی دریایی از شیر و اشک گم شده ام.

 

2. ‏نزدیک است، خیلی نزدیک. مرگ را میگویم. به اندازه رفت و برگشت ِ کوتاه به خانه ی خاله. به فاصله ی لباس سبز را کَندن و مشکی ها را پوشیدن. به فاصله ی لبخندی که روی لب می ماسد و اشکی که از گونه بر زمین میچکد، نفسی که قطع میشود، مورفین هایی که شاید همش نیم ساعت دیر رسیدند. و دردهایی که بالاخره تمام شدند.

 

3.‏یکی سالهای سال بوده.حالا همان یکی دیگر وجود ندارد و فقط از او یک قاب عکس و چند دست لباس مانده. عزیز جان زندگی بازی نیست. باور کن زندگی یک حقه ی تمیز است.

تاسیان و سه یادداشت زنجیر شده ی کوتاه از مرگ

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

بیدرمایر، انقلاب صنعتی، بل اپک

ی ,شیر ,تمام ,لباس ,ها ,زندگی ,فاصله ی ,که روی ,به فاصله ,گونه بر ,از گونه

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محصولات کمپانی روپس-RUPES S.P.A rupesbigfoot.ir فعالیتهای هنری دانش آموزان متوسطه اول مسعود ملودی وبلاگ رسمی موسی دژبندسنجری وبلاگ آریان پایپ پوشک و عادات شخصی افراد دکوراسیون اتاق خواب ، چیدمان منزل راهنمایی‌های رایانه دیزل ژنراتور - موتور برق - قیمت دیزل ژنراتور - ۰۲۱۶۶۸۷۸۰۱۶ دکتر سلام