سر رسید کوچولوی همیشه همراه ِ جلد قهوه ایم چشمک میزد . بعد مدت ها بازش کردم و یادداشت های کمی که داشتم رو مرور کردم . ۹۶ ، ۹۷ ، ۹۸.
چقدر همه چیز عوض شده وقتی میام تا دوباره بنویسم . از آخرین نوشته م دقیقا ۶ ماه گذشته . دغدغه ها و حالت ها عوض شدن و چیزهای با ارزشی جاشون رو واگذار کردن به حاشیه های زندگیم. تو این شیش ماه ، اتفاق ها بیش از تصورم زیاد و با سرعت بودن ‌.
همکاری من با دکتر الف تموم شد ، گلدون ها آماده ی تحویله ، ترنه حدودا برام تموم شد و چیزی فراتر از اون با آدمی که خیلی بالاتر از یک رفیقه خلق شد ، پام شکست و چیزی غریب به ۴۳ روزه که تو خونه م. پایان نامه دوباره تمدید شد ، رویاها بزرگ تر شد و مسیر سخت تر  و من مدام توی غار تنهایی رفت و آمد کردم و بزرگترین مراقبه ها رو تجربه کردم و خیلی ها رو دیگه از غربال معاشرت هام رد نکردم و کمتر چیزی پیدا میشه که آزارم بده .
 صبح ها از طراحی تعاملی میخونم و مدام توی سرم ریشه ی مشکلات بچه های ماسکواسکلتال و نوروماسکولار رو مرور میکنم و به راه حل این مشکلات فکر میکنم، و ظهر ها با فکر نشانه شناسی و کهن الگو ها سعی میکنم بیشتر به حرکت فکر کنم. عصر ها تا شب فیلم میبینم  و در نهایت  شب تا صبح به زندگی خیره میشم و با خیال آرزوهام به خواب میرم .

و اما رها شدگی .
 که پاشیدن بذرش با رنج همراهه و دیدن نهالش بس لذت بخش .

 

+ و حالا،  فقط یه جای سبز با مه و نم بارون،  بدون رد پایی از انسان عصر جدید می‌تونه تیر خلاص رو بهم بزنه :)

تاسیان و سه یادداشت زنجیر شده ی کوتاه از مرگ

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

بیدرمایر، انقلاب صنعتی، بل اپک

ها ,، ,رو ,چیزی ,های ,فکر ,کردم و ,شد ، ,و چیزی ,مدام توی ,تموم شد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رشته سیاستگذاری عمومی آرگانو آنتی بادی بهترین آتلیه بارداری هزینه ثبت شرکت دکوراسیون داخلی پروان از تو تا من شهروندانلاین دانلود سریال خارجی